شنبه، آذر ۱۱، ۱۳۹۱

مرام

یه مرد با لباس های کهنه و کم رمق توی اتوبوس مثه بید میلرزید
یه پسر خوشتیپی از 2-3 ردیف عقب تر، اومد و باورنیشو در آورد...
ژیله شو داد به مرد میانسال و دوباره بارونیشو پوشید و از اتوبوس پیاده شد
منو بگو که فک میکنم آدم خوبی ام