جمعه، آبان ۲۸، ۱۳۸۹

"خاطره" درد كمي نيست

من يه "حلقه" دارم كه اونو به عنوان جاسوئيچي زدم به سوئيچ ماشينم.
همه وقتي ميبيننش لبخند ميزنن...
اما نميدونن كه اين موضوع اصلا خنده دار نيست. اصلا...

۱۷ نظر:

شقایق گفت...

bazi khatereha hichvaght shayad pak nemishan,hichvaght....

ف@طمه گفت...

اونا درد خاطرورو نمیدونن درد احساسی که همیشه هس احساسی که همیشه تازس...

دوشیزه- متولد اسفند گفت...

در زندگی زخم‏هایی هست که مثل خوره، روح را آهسته در انزوا می‏خورد و می‏تراشد.

دخترک اوریجینال گفت...

یه دوست دارم یه بند نخ داره\، هر مانتویی که می‌پوشه این بند رو میبنده به دکمه‌ی اولش! اونم میگه شماها نمیفهمین خاطره چیه! منم یه در عطر دارم، عطرش تموم شده ازش همین در یادگاری مونده، هالووین بوده... مثل سنگ شانس همرامه همیشه، منم میگم شماها نمیفهمین خاطره چیه، برادرمم یه لیوان شکسته داره، مادر هم یه شیخِ تسبیح عقیق... اونام لابد همین عقیده رو دارن! درد اینه که ما خازرات همدیگه رو نمیفهمیم نه اینکه نمیفهمیم خاطره چیه...

فیلسوف13 گفت...

باز خوبه همون حلقه رو داری. اگر چیزی نداشتی که هر روز بهش نگاه کنی، لمسش کنی و مطمئن بشی که خاطراتت، تخیلی نیستن، اونوقت باید چکار می‌کردی؟

شكوفه گفت...

منم يه كتاب دارم كه يه وقتايي تو كتابخونه ميون بقيه كتابامه...
يه وقتايي سعي ميكنم پنهونش كنم...
يه وقتاي زيادي كنارمه...
بارهام بابتش مسخره شدمُ مورد سوال قرار گرفتم...

ناشناس گفت...

از اینکه دیگران به دردهات بخندن ناراحت نباش اما به نظرت بهتر نیست با یادآوری درد،یه درد هم خودت اضافه کنی؟خیلیامون از این دردا تو دلمون داریم و هر چی بیشتر جلوی چشم باشه بیشتر باقی می مونه البته می تونی نگهش داری و خودت رو به درد عادت بدی و خودت رو سر کنی...سر شدن حس بدی نیست آدم رو قوی می کنه اما بدیش اینه که بعضی وقتا زیادی قوی می کنه!!!

اقاقیا گفت...

تنها خاطره هست که می ماند

فاطمه گفت...

خاطرات زخمهائی هستن که هیچ وقت خوب نمیشن

مهسا 68 گفت...

اگه به درد بودنش اعتقاد داری چرا از خودت دورش نميکنی
كاري كه خودم هميشه ميكنم

مموش گفت...

دقت کردی از وقتی این مدلی می نویسی چقدر نظراتت بیشتر شدن؟؟؟
مردم ما همه ادعا می کنن می فهمن و سیاست سرشون میشه و از دیکتاتور و استبداد بدشون میاد و این چیزا ولی ته کار همه چیزو به جون می خرن که عشق داشته باشن...تنها عشق
امید
امید
آینده
آرزو
همه ی اینا قبلا هم می خوندن نوشته هاتون ولی سر تکون میدادن و می رفتن چون حرف خاصی نداشتن که بگن اما در وادی عشق همه صاحب نظرند..

مموش گفت...

دقت کردی از وقتی این مدلی می نویسی چقدر نظراتت بیشتر شدن؟؟؟
مردم ما همه ادعا می کنن می فهمن و سیاست سرشون میشه و از دیکتاتور و استبداد بدشون میاد و این چیزا ولی ته کار همه چیزو به جون می خرن که عشق داشته باشن...تنها عشق
امید
امید
آینده
آرزو
همه ی اینا قبلا هم می خوندن نوشته هاتون ولی سر تکون میدادن و می رفتن چون حرف خاصی نداشتن که بگن اما در وادی عشق همه صاحب نظرند..

میلاد گفت...

اون حلقه رو منم داشتم به سوییچ ماشینم واسه همین خنده ها الان توی کشوی میزمه

ناشناس گفت...

خوبه که شیرینیه خاطرات هنوز ذهن یتیمم رو شاد میکنه وگرنه من چجوری زندگی میکردم !!!!!!!!

ناشناس گفت...

منم یه حلقه دارم. نمی دونستم باهاش چیکارکنم. مرسی از ایده ات :)

ماه گفت...

بعضی از خاطرات با اینکه دردناکن ولی آدم نمی تونه از خودش دور کنه
چون یه درد لذتبخشه

ناشناس گفت...

من هيچي ازش ندارم ولي يك تكه نخ پايين كركره پنجره دانشگاهو هنوز دارم چقدر كنار اون پنجره منتظر شدم تا از كتابخونه بغل بياد بيرون، يك نصفه بسته آدامس اليپس بنفش بلوبري هم دارم كه ازم گرفته بود و مزه دهنشو شيرين كرده بود :(