شنبه، آبان ۰۱، ۱۳۸۹

غربت

قسمت بدِ برگشتن به خونه اينه كه وقتي برگشتي ببيني نيمي از آدمها دلشون برات تنگ نشده...
بدترين قسمتش اينه كه ممكنه بفهمي نصفه ديگه اصلا متوجه نبودنت نشدن!

پ.ن: پست قبلي به دلايلي حذف شد. از دوستاني كه لايك زدن عذر ميخوام.

۱۰ نظر:

moh3n گفت...

هر دوتاش بهتر از اینه که بعضیا ادای دلتنگی رو درمیارن!

فرشته گفت...

انگار اصلا واسشون وجود نداری !!:(

ناشناس گفت...

سلام اولین بار است که اینجا امدم
از مطالبتان خیلی خشوم امد.
به خوانندگان ثابت مطالبتان یک نفر اضافه شد.

مادر بد گفت...

در واقع خودمون هم خیلی وقتها متوجه اومدن و رفتن آدمهای اطرافمون نیستیم و از طرف اونها به همین متهم میشیم... عنوان خوبی انتخاب کردید، غربت همینه که تو خونه خودت بی اهمیت باشی!

بهار گفت...

همون بهتر تنهايي بهتره من كه دوست دارم
در هر حال قشنگ مينويسي حال ميكنم

افسی گفت...

باهات موافقم خیلی وقت ها همچین حسی رو داشتم
دم دلش می خواست که هیچ وت بر نمی گشت تو اون خونه

aji navat گفت...

به قول منیرو روانی پور خانه هیچ کولی آواره ای را یکجا نشنین نمی کند! باید به گفته ی رشدی در ذهن و افکار خودمان خانه کنیم. یک زمانی من هم فکر می کردم به خاطر دوری از خانه اینقدر دلتنگم مدام! اما کم کم دیدم این دلتنگی ربطی به دوری از یا نزدیکی به یک مکان ندارد. حالا هر چه قدر که اطرافیان با برگشتنت کار و زندگیشان را تعطیل کنند و بنشینند به پای دل شما باز این دریچه های تنگ دلتان باز نخواهد شد! برای ما که اینجوری بوده. گاه برچسب بی توجهی به اطرافیان زدیم گاه ساز دلتنگی برای آنها که جایی دیگر گذاشته بودیمشان و آهنگ خانه کرده بودیم اما کم کم داریم به این نتیجه می رسیم که این دل ما دل نیست! شاید هنوز هم خواب خانه ای را می بیند که به بهانه ی سیبی از آن رانده اندش! الله اعلم!

ناشناس گفت...

عالي بود

3sot گفت...

سلام.اولین باره که به وبلاگت اومدم.خیلی عــــــــــــالی بود.90%وبلاگتوخوندم.تمام مطالبی که درموردعاشقی واین چیزابوددقیقاشرح حال من بود.حتمابه من عاشق شکست خورده ی بدبخت سربزن.
shohi1372.blogfa.com

سايه گفت...

لايک :)