شنبه، دی ۰۴، ۱۳۸۹

تو ميتوني منو از پا درآري

من آدمي رو ميشناسم كه از فرط دلتنگي به كما رفته
حرف ميزنه... راه ميره... ميخنده...
اما هيچي حس نميكنه
هيچي


پ.ن: خيلي از ما اينروزها همين حال را داريم... نه فقط از دلتنگي!

۱۸ نظر:

ف@طمه گفت...

آره میتونه قدرتشو داره...

shima گفت...

چرا اينجوري شدي؟ :(

فاطمه گفت...

فرانسوی عزیز این پستت خیلی تلخ بود.
چرا ؟؟؟؟؟؟
من آدمی رو سراغ دارم که 40 روز از اتاق بیرون نرفت.چون حقیقت تلخی رو شنیده بود.
خیلی وقته دلم میخواد بزنم به در بیخیالی اما ....

گمشده گفت...

دقيقا همينطوره. فك كنم اين ا.ن بايد يه فكري واسه هدفمندي ادما هم بكنه!
( چه شود . . . )

م گفت...

اون منم دیگه!

م.م. گفت...

راستش من یه مدت به کما رفته بودم اما خیلی وقته خارج شده م.یاد گرفته م فراموش کنم.حیف نیست همه احساس و حتی دلتنگیت رو خرج کسی کنی که ...
باید به خودمون استراحت بدیم.فعلا ً روی در دل ما نوشته اند "ورود ممنوع".

شیلان گفت...

دلتنگی گاهی آدم ها را پرت میکند به محیط دل به خواهی که فقط با قوه ی تصوری میشود لمسش کرد ... این دلتنگی یعنی خداحافظ عالم محسوسات

جلیل شعاع گفت...

سلام رفیق
خیلی خوب بود

اقاقیا گفت...

دلتنگی های آدمی را باد به ترانه ای می خواند ...

مهربون گفت...

خیلی خوب نوشتی ای ول !

مهربون گفت...

خیلی خوب نوشتی ای ول !

سيفتال گفت...

من فكر مي كردم تنهايي اين بلا رو سر آدم در مي ياره نه دلتنگي.

فاطمه گفت...

کجا هستید.
هیچ وقت اینقدر دیر نمیکردید؟؟؟؟؟؟؟
حالا ما هی گفتیم قشنگ مینویسید شما هم ناز میکنید؟؟؟؟؟؟؟؟؟

ایشالا هر چی هست خیر باشه

pouria m گفت...

ممنونم از لطف همه ي دوستان
خوشحالم كه بود و نبودم احساس ميشه
پاينده باشيد

absolution گفت...

گر اورا دیدی...
سلام مرا نیز برسان!!

ناشناس گفت...

هه هه منو مبگی؟

ناشناس گفت...

خدا نکنه اون آدمه دلش واسه خودش تنگ شه....

ناشناس گفت...

حالا فهمیدم چمه!! تو کمام!