جمعه، مهر ۰۹، ۱۳۸۹

به عشق پاكمون قسم

داشت قسم ميخورد كه تمام حرفهايش عين حقيقت است.
گفت: به اين قبله ي محمدي. (جهت قبله را اشتباه نشان ميداد)
گفت: به اين بركت مرتضي علي. (به شيشه ي روي ميز اشاره ميكرد)
گفت: به اين سوي چراغ! (دستش رو به گوشه ي تاريك اتاق بود)

و نميدانست كه حتي اگر قسم  نميخورد... باز هم باور ميكردم...

۵ نظر:

زیتون گفت...

سلام
تشکرازلطفتون
http://zatun2.mihanblog.com/

moh3n گفت...

به عشقت قسم ...

BānØØЎê ĢĦām گفت...

جالب بود

Homa گفت...

i love the way you lie to me.

هدی گفت...

یه طورایی غمگین بود. خیلی غمگین بود از اون نوشته ها بود که با خوندنش آدم یه آه بلند میکشه و به گوشه‌ی تاریک اتاق زل میزنه.