دورترم نكن... نكن...
اون موقع كه گريه ت ميگيره و حواست حسابي به عزاداري و شب قدره، واسه سلامتي فلاني و به زمينِ گرم خوردن فلاني، ازت آمين و صلوات ميكشه.
اگه بازم برم... چجوري با خودم كنار بيام كه حسابم از اين حرفا جداس؟!
پ.ن:پارسال تو اوج عزاداري گفت: خدايا! اين عفريته ي هرزه، اين كاندوليزا رايسو همين امشب بكش!
۱ نظر:
مرا به بند میکشی ازین رهاترم کنی
من که میرم
ارسال یک نظر